«بسم رب الشهداء والصدیقین»
شهید محمدرضا عبدالهی فرزند محمود در 30 شهریور ماه سال 1346 در خانواده ای متدین به دنیا آمد. او و خواهرش معصومه دوقلو بودند. خانواده به دلیل از دست دادن پسر سه ساله خود، نگران سلامتی این دو کودک بودند و آنها را نذر امام غریب کردند و به همین دلیل اسم او را محمدرضا و نام خواهر دوقلویش را معصومه نهادند.
محمدرضا در سن سه سالگی مادرش را از دست داد. او با نامادریش ارتباط خوبی داشت و احترام او را واجب می دانست. در نه سالگی به بیماری سخت عفونت کلیه مبتلا شد و بیشتر دکترها از او قطع امید کردند. خانواده دوباره شفای پسرشان را از امام رضا(ع) طلب کردند که پس از تشرف به مشهد مقدس امام مهربانی ها، محمدرضا را دوباره به خانواده هدیه داد. سال 59 به مدرسه رفت. درس هایش را خوب می خواند و شیرین کاری هایش او را دوست داشتنی ترکرده بود. او بسیار به خانواده و آشنایان کمک می کرد و سعی می کرد دیگران را از خود راضی نگه دارد.
به پدرش در کارهای مربوط به باغ و دامداری کمک می کرد. در یازده سالگی در کارخانه گچ، جایی که پدرش کار می کرد مشغول شد. به دلیل احساس مسئولیت خیلی زود مورد توجه رئیس کارخانه قرار گرفت و پست مهمی به وی داده شد.
از زمانیکه در بسیج ثبت نام کرد، شب و روز درآنجا بود. کتاب های مذهبی می خواند. هرچه جلوترمی رفت، شیفته تر می شد. تا اینکه در سال 63 از طرف سپاه پاسداران گرمسار به جهبه اعزام شد. همیشه می گفت درست نیست من اینجا بی تفاوت بنشینم و با راحتی زندگی کنم و دوستان من زیر رگبار دشمن به خاک و خون کشیده شوند. من حاضر نیستم نظاره گر از دست دادن میهن، خواهران و برادران خود باشم. وجدانم قبول نمی کند که خاک و ناموس خود را در چنگال های کثیف دشمنان و اجنبی ها ببینم.
چهار ماه در منطقه کردستان خدمت کرد و در سال 64 زمانیکه می خواست برای بار دوم اعزام شود با مخالفت خانواده روبرو شد، اما تصمیم محمدرضا جدی تر از دفعه اول بود و به خانواده گفت: شما نمی دانید چه بلایی بر سر هموطنان ما می آورند، شما ندیدید که 40 دختر را در هویزه زنده به گور کردند، اگر بدانید که نیروهای بعث عراق همانند حیوانات وحشی چگونه به هموطنانمان حمله میکنند هرگز مانع رفتن من نمی شوید و حتی خود آرزوی رفتن داشتید.
سرانجام در بیستمین روز از دیماه سال 64 در جزیره مجنون و در خط خندق بر اثر اصابت ترکش به آرزویش رسید و به دوستان شهیدش پیوست. پیکر مطهر شهید پس از تشییع در شهر ایوانکی، در جوار امامزاده عاقب این شهر آرام گرفت.
«راهش جاویدان باد»